نوع مقاله : مقاله پژوهشی- فارسی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری مهندسی صنایع، دانشکده مهندسی صنایع، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، تهران
2 استادیار گروه مهندسی صنایع، دانشکده علوم و مهندسی، دانشگاه جامع امام حسین (ع)، تهران
3 استاد دانشکده مهندسی صنایع، پردیس دانشکدههای فنی، دانشگاه تهران، تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The supply chain network design has attracted the attention of many researchers during recent years. This paper presents a new bi-objective mixed-integer linear programming (MILP) model to integrate procurement, production and distribution planning under uncertainty. This model is set up for the network of a multi-echelon, multi-product, multi-channel, multi-period supply chain with regard to two conflicting objectives, which minimize the costs and minimize the sum of backorders and surpluses of products in all periods using “activity-based costing and the total cost of ownership” and “JIT” concepts, respectively. To solve the presented model, an interactive fuzzy approach is used. The associated results show the amount of purchasing of each supplier, the quantity of producing, the inventory of raw materials and products, backorder or surplus delivery of goods, the mode of transportation, the amount of goods transported between facilities and suppliers used in each period. In addition, a numerical example is presented to demonstrate the applicability of the presented model and exhibit the efficiency of the proposed interactive fuzzy approach. Finally, the results and conclusion are provided.
کلیدواژهها [English]
در جهان امروزی، تغییرات سریع اقتصادی و فشار رقابتی فزاینده بازار، شرکتها را ملزم میکند که روی لجستیک یکپارچه و زنجیره تأمین تمرکز کرده و به آن روی آورند. یک شبکه زنجیره تأمین دارای ساختار مناسب مزیت رقابتی را برای شرکتها فراهم و آنها را در کنترل آشفتگیهای فزاینده محیطی یاری میکند (دالرت1 و همکاران، 2007). مبحث بهینهسازی جریان مواد در شبکه یکی از مهمترین و با ارزشترین مباحث در زنجیره تأمین است، بگونهای که اگر توجه کافی در این زمینه صورت گیرد، منافع زیادی را برای شرکت به دنبال خواهد داشت. ماهیت پیچیده و پویای زنجیره تأمین درجه بالایی از عدم قطعیت را بر تصمیمات برنامهریزی زنجیره تأمین تحمیل میکند و بگونهای قابل توجه بر عملکرد کل زنجیره اثر میگذارد (کلیبی2 و همکاران، 2010). عدم قطعیت به دو صورت میتواند بیان گردد: (1) انعطافپذیری3 در محدودیتها و اهداف و (2) عدم قطعیت در دادهها (پیشوایی و ترابی4، 2010). انعطافپذیری با مقدار منعطفی از اهداف و محدودیتهایی مرتبط است که با استفاده از مجموعههای فازی مدل شده است (بلمن و زاده5، 1970). برای مقابله با این نوع عدم قطعیت، از مدلهای برنامهریزی ریاضی منعطف6 استفاده میشود. عدم قطعیت در دادهها میتواند به دو دسته تقسیم شود:
1) تصادفی بودن7 پارامترهای مدل که از ماهیت تصادفی رخدادها ناشی میشود و با عدم قطعیت مرتبط با عضویت یا عدم عضویت عناصر در یک مجموعه مقابله میکند. در حالت قطعی یک عضو یا متعلق به یک مجموعه مشخص است و یا نه (مولا8 و همکاران، 2006)، در حالیکه در شرایط عدم قطعیت، عضویت و یا عدم عضویت در یک مجموعه مشخص کاملاً متفاوت با حالت قطعی است و از یک مقدار عددی به نام درجه عضویت که عددی در بازه ]1،0[ است استفاده میشود. برای مدل کردن این نوع عدم قطعیت از رویکردهای برنامهریزی احتمالی9 استفاده میشود. (برای نمونه به السید10 و همکاران (2010) مراجعه شود)
2)عدم قطعیت شناختی11 که به کمبود دانش در ارتباط با پارامترهای مدل میپردازد و برای مقابله با این نوع عدم قطعیت از رویکرد برنامهریزی امکانی12 استفاده میشود. (برای نمونه به پیشوایی و ترابی (2010) مراجعه شود)
اکثر محققان برنامهریزی زنجیره تأمین با استفاده از توزیعهای احتمالی، عدم قطعیتهای موجود در زنجیره تأمین را مدل میکنند که این توزیعها معمولاً از دادههای گذشته استفاده میکنند. از آنجاییکه دادههای آماری گذشته قابل اطمینان و یا همواره در دسترس نیستند، لذا مدلهای احتمالی ممکن است بهترین انتخاب نباشد (وانگ و لیانگ13، 2005). تئوری مجموعههای فازی و تئوری امکانی میتواند گزینههای مناسبتری نسبت به تئوری احتمالی برای مقابله با عدم قطعیتهای زنجیره تأمین باشد که البته آنها بسیار سادهتر بوده و همچنین، به دادههای کمتری نیاز دارد (دوبویس و همکاران14، 2003). بایکاسوگلو و گوکن15 (2008) یک طبقهبندی از مسائل برنامهریزی ریاضی فازی ارایه کردهاند، بهگونهای که آنها 15 نوع مختلف از مدلهای برنامهریزی ریاضی فازی را شناسایی و برای هر نوع، رویکردهای حل مختلفی را نیز ارایه نمودهاند.
از وظایف اصلی برنامهریزی زنجیره تأمین تعیین مقادیر خرید، تولید و توزیع برای تسهیلات واقع در سطوح مختلف شبکه زنجیره در دوره زمانی میانمدت است. در گذشته، یا این فعالیتها به صورت مستقل انجام میگرفت و یا منجر به موجودیهای زیاد و عملکرد سراسری بسیار ضعیف میشد (ترابی و هسینی16، 2008). پژوهشهای مختلفی به مسأله طراحی شبکه زنجیره تأمین پرداختهاند که در این مقاله برای بررسی آنها، ابتدا پنج معیار اصلی "تعریف مسأله و مفروضات"، "محدودیتها"، "خروجیها"، "اهداف" و "روش حل" در نظر گرفته شده که هر یک از این معیارهای اصلی خود شامل چندین معیار فرعی هستند. جدول 1 این معیارها و همچنین یک سیستم کدگذاری برای آنها را ارائه میدهد (معیارها استخراج شده مبتنی بر (فراهانی و الهی پناه17، 2008) و همچنین، بررسیهای نویسنده است). در ادامه، تحقیقات بررسی شده گذشته بر اساس این سیستم در جدول 2 کدگذاری شده است.
با توجه به دانش ما نسبت به تحقیقات انجام شده در زمینه طراحی شبکه زنجیره تأمین و همچنین، بررسی مقالات ذکر شده در جدول 2 مشاهده میشود که در زمینه طراحی شبکه زنجیره تأمین تحقیقات کمی وجود دارد که به طور همزمان سه عامل هزینه، زمان و کیفیت را مدلسازی کرده باشد، بگونهای که برای عامل هزینه از مفاهیم هزینهگذاری مبتنی بر فعالیت18 (ABC) و هزینه مالکیت کل19 (TCO) استفاده کرده باشد، برای عامل زمان، تولید به هنگام20 (JIT) را لحاظ کرده باشد و برای عامل کیفیت، یک مقدار حداقلی کیفیت را برای مواد اولیه تحویلی در نظر گرفته باشد. همچنین، در مدل برای انتقال مواد بین تسهیلات مختلف کانالهای متنوعی وجود داشته باشد. چند کالایی، چند سطحی، چند دورهای و چند هدفه بودن از مهمترین ویژگیهای مسائل زنجیره تأمین واقعی است که در اکثر مدلهای قبلی برای سادگی کار بعضی از آنها نادیده گرفته شده است، در حالیکه همه این ویژگیها در مدل تحقیق حاضر گنجانده شده است. مدل حاضر، برخلاف اکثر مدلهای قبلی، مقادیر زودکرد و دیرکرد کالاهای تحویلی را محاسبه کرده و سعی بر کمینه کردن آن نیز دارد. از آنجاییکه عدم قطعیت پارامترهای استفاده شده در مسأله از نوع عدم قطعیت شناختی است، لذا برای مدل کردن مسأله از رویکرد برنامهریزی امکانی استفاده شده است. با توجه به مباحث فوق، ویژگیهای مقاله حاضر در جدول(3) کدگذاری شده است.
هدف اصلی این مقاله تعیین مقادیر بهینه تهیه، تولید و توزیع برای تسهیلات واقع در ردههای مختلف زنجیره تأمین (چندین تأمینکننده مواد اولیه، یک تولیدکننده، چندین مرکز توزیع و چندین خردهفروش) در سطوح تاکتیکی و استراتژیک (مربوط به انتخاب تأمینکننده) است که با استفاده از مجموعههای فازی عدم قطعیتهای موجود در آن مدل میشود.
از آنجایی که هر سه قسمت تأمین، تولید و توزیع به طور همزمان در مدل لحاظ شده است، لذا بهینگی تصمیمات هر بخش به طور همزمان (و نه به طور مجزا) و با در نظر گرفتن تصمیمات بخشهای دیگر بررسی شد.
ادامه مقاله به صورت زیر سازماندهی شده است. در بخش دوم مقاله، مسأله مورد نظر تعریف و مدل آن ارایه میگردد. در بخش سوم، رویکرد حل مسأله تشریح شده و به منظور بررسی اعتبار و کارایی مدل و روش حل، یک مثال عددی در بخش چهارم ارایه و سپس با استفاده از رویکرد مذکور حل شده است. در بخش پنجم، نتایج تحقیق بیان و سپس پیشنهاداتی برای تحقیقات آتی ارایه میگردد. در انتها منابع و مراجع استفاده شده ذکر میگردد.
از آنجاییکه زنجیره تأمین عمدتاً ساختار شبکهای دارد، این مقاله سعی بر آن دارد تا یک مدل برنامهریزی خطی عدد صحیح مختلط امکانی برای طراحی شبکه زنجیره تأمین چند کالایی، چند ردهای و چند دورهای در سه بخش تهیه، تولید و توزیع ارایه دهد. مدل فوق برای تعیین مقادیر تهیه، تولید و توزیع برای تسهیلات در ردههای مختلف زنجیره تأمین در سطوح تاکتیکی و استراتژیک بکار میرود. مسأله مورد نظر که در شکل 1 نیز نشان داده شده است، دارای چندین تأمینکننده مواد اولیه، یک تولیدکننده، چندین مرکز توزیع و چندین خردهفروش است. شبکه مذکور مبتنی بر شبکه انتقال مواد یک کارخانه تولیدی محصولات غذایی است که با استفاده از مجموعههای فازی عدم قطعیتهای موجود در آن مدل میگردد.
در این تحقیق، به منظور محاسبه هزینههای بخش تأمین مواد اولیه، از مفاهیم ABC و TCO استفاده شده است.ABC یکی از ابزارهای مؤثر هزینهیابی است که به طور گسترده در صنایع مختلف استفاده میشود و ابزار مناسبی برای مدلسازی برنامهریزی ریاضی در قسمت خرید است. از اینرو هزینههای قسمت تأمین در سه سطح در نظر گرفته میشود که آن سه سطح عبارتند از: (1) سطح تأمینکننده، (2) سطح سفارش و (3) سطح واحد (دگریو و رودهوفت37، 2000). سطح اول، شامل هزینهها و شرایطی میشود که شرکت خریدار عملاً تأمینکنندهای را در طی افق برنامهریزی انتخاب نماید. نمونههایی از هزینههای این سطح شامل هزینههای ممیزی کیفیت که توسط خریدار برای ارزیابی یک تأمینکننده تحمیل میشود و نیز هزینههای تحقیق و توسعه اضافی به واسطه به کارگیری یک تأمینکننده خاص است. پارامترهای سطح سفارش شامل هزینهها و شرایطی میشود که هر زمان یک سفارش توسط تأمینکنندهای خاص پاسخ داده میشود، مانند هزینههای مرتبط با پذیرش، صورتحساب، حمل و نقل، سفارشدهی. سطح واحد شامل هزینهها و شرایط مرتبط با واحدهای محصولاتی میشود که برای آن تصمیمات خرید انجام میگیرد، برای مثال قیمت، خطای درونی (مثلاً به واسطه مسائل کیفی)، خطای بیرونی، هزینههای نگهداری موجودی. در قسمت توزیع محصولات نهایی، دو رویکرد لحاظ میگردد: (1) ارسال مستقیم از تولیدکننده به بخش خردهفروشان و (2) ارسال از تولیدکننده به بخش خردهفروشان از طریق مراکز توزیع که رویکرد دوم شامل هزینههای انبارداری در بخش عمدهفروشان است. در این بخش ابتدا مجموعهها، اندیسها، پارامترها و متغیرهای مسأله بیان و سپس مدل ریاضی مسأله ارایه میگردد.
k: اندیس خردهفروشان، (k=1,2,…,K)
j: اندیس مراکز توزیع، (j=1,2,…,J)
l: اندیس روش حمل، (l=1,2,…,L)
r: اندیس مواد اولیه، (r=1,2,…,R)
p: اندیس محصولات، (p=1,2,…,P)
t,h: اندیس دورهها، (t,h=1,2,…,T)
s: اندیس تأمینکنندگان، (s=1,2,…,S)
پارامترها:
هزینه کل متناظر با انتخاب تأمینکننده s در کل دوره برنامهریزی (هزینه سطح تأمینکننده).
هزینه کل متناظر با تخصیص سفارشی به عرضهکننده s در دوره t (هزینه سطح سفارش).
هزینه هر واحد ماده اولیه r که در دوره t از عرضهکننده s خریداری میشود.
هزینههای اضافی سطح واحد از ماده اولیه r که در دوره t از عرضهکننده s خریداری میشود.
هزینه نگهداری هر واحد ماده اولیه r در قسمت تولیدکننده.
هزینه نگهداری هر واحد محصول p در قسمت تولیدکننده.
هزینه تولید هر واحد محصول p در دوره t.
هزینه انتقال هر واحد محصول p با روش l از تولیدکننده به مرکز توزیع j.
هزینه انتقال هر واحد محصول p با روش l از تولیدکننده به خرده فروش k.
هزینه انتقال هر واحد محصول p با روش l از مرکز توزیع j به خرده فروش k.
هزینه نگهداری هر واحد محصول p در قسمت مرکز توزیع j.
هزینه نگهداری هر واحد محصول p در قسمت خرده فروش k.
مقدار ماده اولیه r مورد نیاز برای تولید یک واحد محصول p.
مقدار تقاضا محصول p توسط خردهفروش k در دوره t.
ظرفیت دریافت کالای مرکز توزیع j در دوره t.
ظرفیت دریافت کالای خردهفروش k در دوره t.
ظرفیت نگهداری محصول p در مرکز توزیع j در دوره t.
حداکثر ظرفیت نگهداری خردهفروش k برای کالای p در دوره t.
حداکثر مقدار مجاز برای کمبود کالایp در خردهفروشk در دوره t.
ظرفیت نگهداری مواد اولیه r در قسمت تولیدکننده در دوره t.
ظرفیت نگهداری محصول p در قسمت تولیدکننده در دوره t.
نرخ متوسط خرابی ماده اولیه r عرضه شده توسط تأمینکننده s.
نرخ قابل قبول خرابی برای ماده اولیه r از نظر تولیدکننده.
سطح متوسط خدمترسانی (درصدی از تحویلهای بهموقع) تأمینکننده s.
سطح قابل قبول خدمترسانی از نظر تولیدکننده.
حداکثر مقدار مجاز برای .
متغیر صفر و یک نشاندهنده استفاده از تأمینکننده s در کل دوره.
متغیر صفر و یک نشاندهنده استفاده از تأمینکننده s در دوره t.
مقدار خریداری شده از ماده اولیه r از تأمینکننده s در دوره t.
مقدار موجودی ماده اولیه r در قسمت تولیدکننده در دوره t.
مقدار موجودی محصول p در قسمت تولیدکننده در دوره t.
مقدار محصول p که با روش حمل l در دوره t از قسمت تولیدکننده به مرکز توزیع j انتقال مییابد.
مقدار محصول p که در دوره t با روش حمل l از قسمت تولیدکننده به خردهفروش k انتقال مییابد.
مقدار محصول p که در دوره t با روش حمل l از مرکز توزیع j به خردهفروش k انتقال مییابد.
مقدار مازاد کالای p تحویل داده شده به خردهفروش k در دوره t.
مقدار کمبود کالای p تحویل داده شده به خردهفروش k در دوره t.
متغیر صفر و یک که نشاندهنده مازاد یا کمبود کالای p تحویل داده شده به خردهفروش k در دوره t است.
مقدار تولید محصول p در دوره t.
مفروضات زیر برای مدلسازی مسأله در نظر گرفته شده است:
- فاصله بین تسهیلات مختلف به گونهای است که از زمان بین ارسال سفارش تا دریافت کالا صرفنظر شده است (یعنی کالاهای سفارش داده شده در هر دوره، در همان دوره (و نه در دورههای بعدی) در اختیار سفارش دهنده قرار میگیرد).
- هزینههای استفاده شده در این مسأله همگی از نوع خطی هستند.
- برای نمایش پارامترهای غیرقطعی مسأله از اعداد فازی مثلثی استفاده شده است.
- کالاهای مختلف با استفاده از مکانیزم کششی و به صورت رو به جلو در طول شبکه جریان دارند.
- مکانهای تسهیلات ثابت و از پیش تعیین شده هستند.
مدلسازی ریاضی مسأله مورد نظر به صورت زیر ارایه میگردد:
در تابع هدف Z1، عبارت اول هزینههای سطح تأمینکننده، عبارت دوم هزینههای سطح سفارش و عبارتهای سوم و چهارم هزینههای سطح واحد را نشان میدهد. عبارت پنجم هزینههای قسمت تولیدکننده را نشان میدهد، بگونهای که این هزینهها شامل هزینههای تولید و انبارداری محصولات است. عبارتهای ششم و هفتم و هشتم هزینههای جابجایی محصولات را بین تسهیلات مختلف را نشان میدهد. دو عبارت آخر هم به ترتیب هزینههای نگهداری موجودی را در دو بخش خردهفروش و مرکز توزیع نشان میدهد. البته این نکته باید ذکر گردد که در حالت طبیعی در قسمت خردهفروشیها موجودی وجود ندارد و موجودیهای این بخش شامل محصولات مازاد تحویل داده شده به این بخشها است. تابع هدف Z2 تحویل به موقع را نشان میدهد، بگونهای که مجموع کمبود و مازاد کالای p تحویلی را در قسمت خردهفروشان در همه دورهها کمینه میکند. محدودیتهای (3) و (4) به ترتیب محدودیت تعادل مواد اولیه و محصولات ساخته شده را در قسمت تولیدکننده نشان میدهد. محدودیت (5) تضمین میکند که مقدار کل کالاهای سفارش داده شده در هر دوره نباید از ظرفیت آن دوره تجاوز کند. محدودیت (6) تعادل بین کالاهای وارد شده به مراکز توزیع و نیز کالاهای خارج شده از آن را در کل دوره برنامهریزی تنظیم میکند و به عبارتی دیگر بیانگر این مطلب است که موجودی مراکز توزیع در پایان افق برنامهریزی برابر صفر است. محدودیت (7) تضمین میکند که کل تقاضا در پایان افق زمانی برآورده خواهد شد. محدودیت (8) نشان میدهد که اختلاف بین کالاهای وارد شده به هر مرکز توزیع و کالاهای خارج شده از آن نباید از ظرفیت آن مرکز تجاوز کند. محدودیت (9) تضمین میکند که مقدار کالای خارج شده از هر مرکز نباید از موجودی آن مرکز تجاوز کند. محدودیتهای (10) و (11) به ترتیب، ظرفیت تحویل گرفتن کالا را در هر دوره برای مراکز توزیع و خردهفروشان نشان میدهد. محدودیت (12) مقدار کمبود یا مازاد کالای تحویل داده شده به خردهفروشان را در هر دوره نشان میدهد. محدودیتهای (13) و (14) نشان میدهد که در هر دوره فقط یک حالت کمبود یا مازاد کالای تحویلی میتواند اتفاق بیافتد و به عبارت دیگر مقدار هر دوی آنها همزمان مثبت نخواهد بود. همچنین، این محدودیتها حداکثر مقدار مجاز برای کمبود و مازاد کالا در هر دوره را مشخص میکند. محدودیتهای (15) و (16) به ترتیب، ظرفیت انبار را برای مواد اولیه و محصولات در قسمت تولیدکننده در هر دوره نشان میدهد. محدودیت (17) شرط کیفیت را در مواد اولیه خریداری شده از تأمینکنندگان برقرار میسازد. محدودیت (18) مربوط به محدودیت تحویل به موقع مواد اولیه از تأمینکنندگان به کارخانه است. محدودیت (19) مربوط به حداکثر مقدار خرید مواد اولیه است. محدودیتهای (20) و (21) محدودیتهای تمامیت38 بوده و جزء محدودیتهای ساختاری مسأله میباشند. محدودیتهای (22) و (23) نوع و دامنه متغیرهای به کار رفته در مسأله را مشخص میکند.
همانطور که در مدل اصلی مسأله مشاهده میشود، اکثر پارامترهای مدل از نوع فازی هستند که آن شامل پارامترهای تابع هدف، مقادیر سمت راست و ضرایب تکنولوژیکی است، در حالیکه محدودیتها، توابع هدف و متغیرهای مسأله قطعی هستند. برای حل مدل ارایه شده در این مقاله از یک رویکرد دو مرحلهای استفاده شده است. در مرحله اول، مدل فازی اولیه به یک مدل قطعی کمکی معادل تبدیل میشود. در مرحله دوم از یک روش فازی برای به دست آوردن جواب توافقی نهایی ترجیح داده شده استفاده میشود.
در اینجا برای تبدیل مدل امکانی مسأله که شامل ضرایب غیردقیق هم در تابع هدف و هم در محدودیتها است، به مدل قطعی معادل از روش خیمنز و همکاران39 (2007) استفاده شده است. روش مذکور از لحاظ محاسباتی بسیار کارامد است، زیرا خاصیت خطی بودن را حفظ میکند و همچنین، تعداد توابع هدف و محدودیتهای نامساوی را افزایش نمیدهد. به سبب کارایی محاسباتی و سادگی در کسب دادهها، از توزیع فازی مثلثاتی برای مدل کردن ماهیت غیردقیق پارامترهای مبهم مسأله استفاده میشود. فرض کنید که یک عدد فازی مثلثی باشد، آنگاه تابع عضویت آن () به صورت زیر است:
(24)
همچنین، بازه مورد انتظار (EI) و مقدار مورد انتظار (EV) از عدد فازی به صورت ذیل تعریف میشود (هیلپرن40، 1992):
(25)
(26)
با توجه به اینکه برای نمایش پارامترها از توزیع فازی مثلثی استفاده شده است، داریم:
حال مدل برنامهریزی ریاضی فازی زیر را که در آن همه پارامترها به صورت فازی تعریف شدهاند، در نظر بگیرید:
ماهیت غیردقیق و غیرقطعی پارامترهای مسأله باعث میشود که ما اعداد فازی را مقایسه کنیم که البته، آن شامل دو مسأله عمده است: شدنی بودن و بهینگی، بنابراین، پاسخ به دو سؤال زیر ضروری است (خیمنز و همکاران، 2007):
1) چگونگی تعریف شدنی بودن بردار تصمیم x، هنگامی که محدودیتها شامل اعداد فازی است.
2) چگونگی تعریف بهینگی تابع هدف با ضرایب فازی.
مطابق با روش رتبهبندی خیمنز (1996) برای هر جفت از اعداد فازی و، درجهای که در آن از بزرگتر است به صورت زیر تعریف میشود:
(30)
وقتی باشد، آنگاه گفته میشود که دست کم در درجه ، بزرگتر یا مساوی است و آن به صورت نمایش داده میشود.
با توجه به روش خیمنز و همکاران (2007)، بردار تصمیم در درجه شدنی است اگر
باشد. لذا برای محدودیتهای مسأله (29) داریم:
(31)
حال با سادهسازی رابطه فوق داریم:
(32)
برای حالت تساوی نیز داریم:
که با بازنویسی رابطه فوق داریم:
جواب شدنی، یک جواب بهینه قابل قبول برای مدل (29) است، اگر شرط زیر صادق باشد:
از اینرو حداقل در درجه جواب بهتری را نسبت به بردارهای شدنی دیگر (با هدف کمینهسازی) ارایه میکند، همچنین داریم:
که با استفاده از روابط قبلی داریم:
با لحاظ کردن روابط (32)، (34) و (38) در مدل (29)، مدل - پارامتری آن به صورت زیر حاصل میشود:
مطابق با آنچه که در قسمت قبل توضیح داده شد، میتوانیم مدل قطعی کمکی معادل مدل مسأله اصلی را به صورت فوق فرمولبندی کنیم، که البته مدل حاصل به صورت ذیل خواهد بود. همانطور که مشاهده میشود، تعداد محدودیتهای مسأله کمکی معادل از تعداد محدودیتهای مسأله اصلی بیشتر است و آن بهخاطر اینست که هر محدودیت مساوی در مدل اصلی به دو محدودیت نامساوی در مدل کمکی معادل تبدیل شده است.
رویکرد حل فازی برای مسائل برنامهریزی خطی چندهدفه ابتدا توسط زیمرمن41 (1978) ایجاد شد. چندین روش مختلف برای پرداختن به مدلهای امکانی در ادبیات مرتبط ارایه شده است (وانگ و لیانگ، 2005؛ اینوگوچی و رامیک42، 2000؛ پارا43 و همکاران، 2005). در این مقاله برای حل مدل قطعی ارایه شده از روش ترابی و هسینی (2008) استفاده میشود. گامهای روش مذکور به صورت زیر است:
گام 1: توزیعهای امکانی مثلثی یا ذوزنقهای مناسب برای پارامترهای مسأله را تعیین و مدل مسأله را فرمولبندی کن.
گام 2: با استفاده از مقدار مورد انتظار مطابق با پارامترهای غیردقیق، تابع هدف غیردقیق مدل را به تابع هدف قطعی تبدیل کن.
گام 3: مقدار α (حداقل درجه شدنی قابل قبول از بردار تصمیم) را تعیین کن و محدودیتهای فازی مسأله را به محدودیتهای قطعی تبدیل کن و سپس مدل قطعی کمکی معادل مسأله را فرمولبندی کن.
گام 4: جواب ایدهال α- مثبت (α-PIS) و جواب ایدهال α- منفی (α-NIS) را برای هر تابع هدف و سطح α- شدنی تعیین کن.
گام 5: تابع عضویت خطی را برای هر تابع هدف به صورت ذیل تعیین کن:
(65)
(66)
به طوری که µh(x)به درجه رضایت از تابع هدف hام اشاره میکند.
گام 6: مدل قطعی دو هدفه معادل مسأله را با استفاده از تابع تجمعی ترابی و هسینی (2008) به یک مدل برنامهریزی خطی عدد صحیح مختلط تبدیل کن. تابع تجمعی فوق به صورت زیر است:
(67)
به طوریکه F(x) ناحیه شدنی شامل متغیرهای مدل قطعی معادل را مشخص میکند و ⍬و γ به ترتیب، اهمیت تابع هدف hام و ضریب تصحیح را مشخص میکند. لازم به ذکر است که λ0=minh{µh(x)} حداقل درجه رضایت از توابع هدف را نشان میدهد.
گام 7: مقادیر γ و⍬h را مشخص کن و مدل برنامهریزی خطی عدد صحیح مختلط تک هدفه مربوطه را حل کن. اگر تصمیمگیرنده با جواب فعلی قانع شد توقف کن، در غیر این صورت با تغییر مقادیرγ و α (و اگر لازم باشد ⍬h) و رفتن به گام 3 جواب توافقی دیگری را ایجاد کن.
در این بخش برای نشان دادن اعتبار و کارایی مدل و رویکرد حل و نیز عملی بودن آنها یک مثال عددی ارایه و سپس با رویکرد حل مذکور حل میگردد. جدول 4 ابعاد مثال نمونه و جداول 5 و 6 نیز به ترتیب، منابع تولید تصادفی مجموعه دادهها و لیست مقدار مواد اولیه مورد نیاز برای تولید هر واحد محصول را نشان میدهد. برای تولید اعداد فازی مثلثی، سه نقطه حساس (محتملترین مقدار، مقدار بدبینانه و مقدار خوشبینانه) برای هر پارامتر غیردقیق تخمین زده میشود. برای این منظور ابتدا محتملترین مقدار هر پارامتر (cm) به صورت تصادفی با استفاده از جدول 5 تولید میشود. سپس بدون از دست دادن کلیت مسأله، با استفاده از توزیع یکنواخت دو عدد تصادفی (r1,r2) بین 0.2 و 0.8 تولید میشود و مقادیر بدبینانه (cp) و خوشبینانه (co) از عدد فازی به صورت زیر محاسبه میشود (برای نمونه به پیشوایی و ترابی،2010؛ فلاح تفتی44 و همکاران، 2014 مراجعه شود):
co = (1 + r1)cm (68)
cp = (1 – r2)cm (69)
قبل از حل مسأله با پارامترهای فازی، ابتدا مسأله به صورت قطعی و غیرفازی در نظر گرفته شده و جوابهای آن مورد بررسی قرار میگیرد (برای مقادیر پارامترها از محتملترین مقدار هر پارامتر (cm) استفاده شده است).
اگر مسأله به صورت تک هدفه و برای تابع هدف اول (و بدون در نظر گرفتن تابع هدف دوم) حل شود، جواب بهینه برابر با «20343490» میشود که به ازای این جواب تابع هدف دوم «2935» میشود. اگر مسأله به صورت تک هدفه و برای تابع هدف دوم (و بدون در نظر گرفتن تابع هدف اول) حل شود، جواب بهینه برابر با «85» میشود که به ازای این جواب تابع هدف اول «25018320» میشود. در ادامه، با استفاده از روش گام45 یک جواب کارا برای مدل قطعی به دست آمده است، بهگونهای که مقدار تابع هدف اول برابر «20468930» و مقدار تابع هدف دوم برابر «87» است.
در ادامه، جوابهای مدل فازی مسأله مورد بررسی قرار میگیرد. جداول 7 و 8 جوابهای حاصل از حل مسأله را به ترتیب برای تابع هدف اول و تابع هدف دوم مدل در دو حالت قطعی و فازی به ازای پارامترهای مختلف نشان میدهند. برای حل مدلها از نرمافزارGams 22.9.2 استفاده شده است. همانطور که در این جداول مشاهده میشود، در حالت فازی مقادیر تابع هدف به طور محسوسی با حالت قطعی اختلاف دارند که آن اهمیت در نظر گرفتن حالت عدم قطعیت را نشان میدهد. همچنین، به ازای برخی از مقادیر مسأله نشدنی است.
در ادامه، رویکرد ارائه شده در بخش 3 برای به دست آوردن جوابهای مدل دو هدفه فازی مسأله اتخاذ شده است. در این مثال = (0.8,0.2) قرار داده شده است، در حالیکه تصمیمگیرنده میتواند متناسب با ترجیحات خود، مقدار مورد نظر خود را انتخاب کند. در صورت کثرت تعداد توابع هدف، از روشهای مختلف تصمیمگیری همچون AHP میتوان برای به دست آوردن وزنهای توابع استفاده کرد.
جوابهای حاصل از حل مدلهای قطعی و فازی در جدول 9 نشان داده شده است. البته حالت فازی به ازای 0.4 و αهای مختلفی حل شده است (برای سایر αهایی که ذکر نشده مسأله نشدنی است). همانطور که در جدول (9) مشاهده میشود، به ازای 0.4 مقادیر توابع هدف در حالتهای قطعی و فازی تقریباً با هم برابر است، ولی به ازای αهای دیگر اختلاف قابل توجهای بین مقادیر توابع هدف در حالتهای قطعی و فازی وجود دارد که آن اهمیت لحاظ کردن عدم قطعیت در مدل را نشان میدهد. جدول 10 تحلیل حساسیت روی پارامترهای مسأله را نشان میدهد. با بررسی جدول 10 مشاهده میشود که در حالت 0.4 توابع هدف نسبت به تغییر حساسیت بالایی از خود نشان میدهند، در حالت 0.5 حساسیت کمتر است و در حالتهای دیگر، تغییر تقریباً بیتأثیر است.
در این مقاله، به مدلسازی جریان مواد و محصولات در شبکه زنجیره تأمین در حالت عدم قطعیت پرداخته شده است. به منظور بررسی تحقیقات گذشته، ابتدا معیارهای مرتبط با مسأله طراحی شبکه زنجیره تأمین در قالب پنج دسته "تعریف مسأله و مفروضات"، "محدودیتها"، "خروجیها"، "اهداف" و "روش حل" طبقهبندی شده است که البته هر کدام از این معیارها نیز شامل چندین زیرمعیار هستند. سپس یک سیستم کدگذاری برای این معیارها ارایه و در ادامه، مقالات و تحقیقات صورت گرفته در زمینه طراحی شبکه زنجیره تأمین در قالب این مدل کدگذاری شده است. همچنین، حالتهای مختلف عدم قطعیت تشریح و با توجه به ماهیت مسأله، مدل برنامهریزی امکانی برای مدل کردن مسأله انتخاب گردیده است. در حین فرآیند مدلسازی، هر سه قسمت تأمین، تولید و توزیع در مدل لحاظ شده است. مدل ارایه شده در این مقاله مدل جامعی بوده که مباحث هزینه، کیفیت، تحویل به موقع، ساختار چند سطحی، چند دورهای، چند کالایی زنجیره و همچنین زودکرد و دیرکرد محصولات تحویلی را در بر میگیرد. برای حل مدل از یک رویکرد دو مرحلهای استفاده شده، بهگونهای که ابتدا مدل امکانی مسأله به یک مدل قطعی معادل تبدیل و سپس با استفاده از یک رویکرد تعاملی، جوابهای نهایی حاصل شده است. برای نشان دادن اعتبار و عملی بودن مدل و همچنین، رویکرد حل یک مثال عددی ارایه شده است. این مثال، هم با یک روش قطعی و هم با رویکرد حل پیشنهادی برای حالتهای تک هدفه و چند هدفه و به ازای پارامترهای مختلف حل و جوابهای نهایی مقایسه و بررسی شده است. همچنین، به ازای برخی پارامترهای مسأله تحلیل حساسیت صورت گرفته است. با بررسی جوابهای به دست آمده مشاهده میشود که به ازای برخی پارامترهای مسأله، جوابهای قطعی و فازی بسیار به هم نزدیک هستند، در حالیکه به ازای برخی پارامترهای دیگر، اختلاف معناداری بین جوابها وجود دارد که آن اهمیت بکارگیری مباحث عدم قطعیت در فرآیند مدلسازی را نشان میدهد. در انتها پیشنهاداتی برای تحقیقات آتی به صورت ذیل ارایه میگردد:
- غیرقطعی در نظر گرفتن متغیرهای مدل (علاوه بر پارامترها).
- به کارگیری یکپارچه برنامهریزی امکانی با برنامهریزی انعطافپذیر در مسأله.
- در نظر گرفتن برخی تصمیمات سطح عملیاتی در مسأله.
- لحاظ کردن انبارهای موقت در مدل.
- اضافه کردن حالتهای برگشتپذیری به مسأله.
- استفاده از روشهای فراابتکاری برای حل مدل در صورت بزرگتر شدن ابعاد مسأله و پیچیدگی زمانی.